تو خودت از حالم باخبري...
سلام دوستان عزيز حالتون خوبه ؟ خسته نباشيد واقعا معذرت ميخوام بخاطر
غيبتم وبي خبر رفتنم وشرمنده كه نتونستم جواب نظراتتونو بدم اخه رفتم يه
جايي، جايي كه هر وقت دلم ميگرفت خودشون منو صدا ميزدن دفعات قبل صدام
ميزدنو منم ميرفتم آروم ميشدم وتا يه مدتي هم تو حال وهواي اونجاها بودم اما اين
دفعه فرق ميكرد من رفتم اما وقتي پامو تو خاكش گذاشتم داشتم ميمردم از
خجالت اونا منو دعوت كردن تو اين وقته سال كه به خودم بيام اخه داشت يادم
ميرفت چه عهدي باهاشون بستم .نميدونم من چرا اينطوري هستم ؟! چرا همش
گناه ميكنمو سريع پشيمون ميشم ؟ اخه چرا نبايد قبل از اين كه بخوام گناهي
كنم جلوشو بگيرم ؟؟؟ بعضي وقتا دلم ميخواد نباشم تا اينقدر شرمنده شهدا
باشم به نظر شما من چيكار كنم ؟
فرازي از وصيت نامه شهيد مهدي عاقل
بارالها، تو كه از احوال ما باخبر هستي و تمام بديهاي مرا ميداني، تو كه
ميداني چهقدر درمانده و گرفتار بودم. دربند هواي نس اسير بودم، از بار معصيت
شكسته شده بودم. اما تو مرا به اينجا كشاندي. به اينجا آوردي تا مسكّن آلام من
باشي، تا پناه من باشي. اما من كه از اينجا هنوز استفاده نكردم. اميدوارم كه قبل
از رفتن من، مرا بيامرزي و گناهانم را پاك كني