به گزارش فرهنگ به نقل از ايسنا، مرضیه هرمزپور افزود: تلاش مسئولان و مردم در زمینه ترویج و حفظ فرهنگ ایثار و شهادت خوب بوده اما آن طور که بايد، انتظارات برآورده نشده است.

وی اظهار کرد: به نقل از دیگران شنیدم که گفتند شهید زمانی خیلی کم به مرخصی می‌آمد و زمانی که در مرخصی به سر می‌برد، فعالیت‌های اجتماعی،سرکشی به خانواده‌های شهدا، بسیجیان و رزمندگان انجام می‌داد و مشکلات آنها را می‌پرسید. خانواده‌ای از شهید پرسید که شما در جبهه چه کاری انجام می‌دهید که کمتر به مرخصی می‌آیید؟ شهید پاسخ داد: من سرباز کوچکی در خدمت نظام مقدس جمهوری هستم . این در حالی بود که خانواده‌ها ایشان را نمی‌شناختند، اما بعد متوجه شدند که در جبهه فرمانده هستند.
شهید دو فرزند دختر و پسر دارد که مهدی دانشجوی پزشکی متخصص اعصاب و روان و بنده دانشجوی کارشناسی ارشد در رشته زیست شناسی هستم.
سخن گفتن در مورد شخصيتي كه ابعاد وجوديش براي دوستان و اطرافيان ناشناخته مانده، بسيار سخت است. پاسدار جواد هرمزپور در سال 1332 به دنيا آمد. دوران تحصيلات ابتدائي را در روستاي «كالوس» طي كرد.
با اوج‌گيري انقلاب اسلامي، در تظاهرات شركت مي‌كرد. زبانزد دوستانش در رعايت تقوا و صداقت گفتار و راستگويي بود. از مجلس غيبت به شدت دوري مي‌كرد. در ارتباط با خانواده بسيار با احترام رفتار مي‌كرد و همگان را با احترام صدا مي‌زد.
در بدو پيروزي انقلاب به سپاه پيوست. عقيده داشت كه حفظ اسلام و نظام جمهوري اسلامي ضروري است، بنابراین از تلاش بي‌وقفه در راه مبارزه با ضد‌انقلاب محلي در محدوده استان دريغ نكرد. از ابتدا در مناطق غرب كشور و مبارزه با ضدانقلاب حضور پرثمري داشت. سپس به جبهه‌هاي جنوب رفت و به عنوان فرمانده گردان، در عمليات فتح‌المبين جنگيد و از ناحيه سر و دست و پا به شدت مجروح شد. در سال 62 به عنوان فرمانده تيپ فاطمه الزهرا از لشكر 19 فجر منصوب شد.
سردار نبي رودكي فرمانده لشكر فجر مي‌گفت، سه محور در محدوده فرماندهي بنده قرار داشت. خطرناكترين محور و معبر خط پدافندي را به شهيد هرمزپور و بچه‌هاي كهگيلويه و بويراحمد دادم. روزي كه اين محور را تحويل شهيد هرمزپور دادم، ديگر خيالم راحت شد. به شكلي كه براي مدت چندين روز توانستم با خيالي راحت به مرخصي بروم و از اين بابت ديگر هيچ نگراني نداشتم. چون فردي قوي، با تدبير فرماندهي شجاع و توانمند را در سمت فرماندهي تيپ، محور كه برايش احساس خطر شديد مي‌كردم گمارده بودم.
وصيتنامه شهید:
با درود بي‌كران به رهبر كبير انقلاب اسلامي امام خميني (ره) و با سلام به تمامي شهيدان اسلام و راه حق از اُحد، خندق، خيبر گرفته تا بستان، دزفول، شوش و آبادان رسيده و با سلام به تمامي شهدايي كه به دست منافقين در داخل كشور به شهادت رسيده‌اند؛ از جمله شهيد مظلوم و بزرگوار آيت‌الله بهشتي و شهيدان باهنر، رجايي، قدوسي، مدني و دستغيب و همه شهدايي كه با خون خود نوشته‌اند «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» و با سلام به تمامي رزمندگان اسلام كه از همه‌چيز خود، از جان و مال، زن و فرزند، پول و خانه دست كشيدند و آمده‌اند جهاد كنند در راه خداوند تبارك و تعالي.
همان طور كه آيه قرآن مي‌فرمايد : «الَّذينَ آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم» ايمان آورده‌ايد و هجرت كرده‌ايد و جهاد كرده‌ايد در راه خدا با جان و مال‌هاي خود. شماها رستگاران عالميد.
و با سلام به ملت قهرمان، مسلمان و خروشيده ايران كه با خون و مال خود انقلاب اسلامي را ياري نموده و از سيل توطئه‌هاي دشمنان دور نگاه داشته، سخن خود را آغاز مي‌كنم. سلام بر پدر عزيزم و مادر بسيار مهربانم كه مرا خوب تربيت كردند و در راه اسلام به خدا هديه نمودند و به صاحب اصلي‌ام كه همانا خداوند تبارك و تعالي مي‌باشد به سلامتي پس دادند، چون همه ماها امانتي هستيم نزد خدا كه هروقت خداوند خواست امانتش را پس مي‌گيرد. آري ما به سوي خداوند بازخواهيم گشت. زيرا كه عاشق خدائيم و از خدائيم و خداي خود را شناخته و به يگانگي و عادلي او شهادت داده‌ايم.
خداوند مي‌فرمايد: آن كس كه مرا طلب كند مي‌شناسد، و آنكس كه مرا شناخت، دوستم مي‌دارد، و آنكس كه دوستم داشت، به من عشق مي‌ورزد، آنكس كه به من عشق ورزيد، دوستش مي‌دارم، و آنكس كه دوستش داشتم‌، مي‌كشمش و آنكس را كه كشتم، خودم خون بهايش مي‌باشم.
آري پدرم، مادرم، برادرانم، خواهرانم، همسرم و فرزند عزيزم مهدي جان، اقوام، خويشان، دوستان، اگر من شهيد شدم ناراحت نشويد.خودتان را به اسلام هرچه نزديكتر كنيد. رهبر انقلاب را دعا كنيد. علماي بزرگ را دعا كنيد. روحانيون را پشتيبان باشيد. ولايت‌فقيه را ولايت پيغمبر اكرم (ص) بدانيد. دعا كنيد تا خداوند فرج آقا امام زمان (عج) را نزديكتر بگرداند و تا انقلاب مهدي امام خميني را براي ما نگهدارد. براي نااميدي هرچه بيشتر منافقين وقتي پيكر گناهكارم را به دوش گرفته و به گورستان مي‌بريد، دست‌هايم را از تابوت بيرون بياوريد تا بدانند چيزي با خود نبرده‌ام. چشم‌هايم را باز بگذاريد تا بدانند كوركورانه كشته نشده‌ام. لبهايم را نپوشانيد تا شاهد سرودن تكبيرم باشند. كفش پروصله‌ام را روي قبرم بگذاريد تا عابرين روستاهاي‌مان شاهد باشند كه مستضعفين ياران امام بوده‌اند.
چشم‌هاي به حدقه رفته و گونه‌هاي سختي كشيده‌ام شاهدي ديگر باشد براي آنهايي كه كنار قبرم نشسته‌اند حتي يك ذره تعريف و تمجيد ننمائيد تا به جسم رنجورم بيشتر نگاه نمايند و محروميت‌هايم را بيشتر حس نمايند. بچه‌هاي يتيم و دخترهاي بي‌مادر را يواش و ملايم از مرگم خبر نمائيد تا قلب‌شان اندوهگين نگردد. به كنار جوي آب و چشمه سارهاي ديارمان برويد و به آنها بگوئيد زماني كه درون آب قشنگ و زلالتان اداي غسل مي‌نمودم، بر تميز بودنم گواهي دهند.
من كوچكتر از آنم كه بتوانم براي ملت پيام بفرستم. همان طوري كه امام‌مان فرمودند كه ملت در صحنه هستند و در صحنه بودن خود را نشان داديد اين چند كلمه را بپذيريد. ما انقلاب نكرديم براي شكم. منظورم اين است كه اگر كمبودي باشد از نظر اقتصادي تحمل كنيد. دولت را تضعيف نكنيد. تضعيف دولت، تضعيف امام است. تضعيف امام، تضعيف اسلام است.
نگذاريد كه دشمنان داخلي و خارجي بين شما نفوذ كنند. روز به روز وحدت خودتان را حفظ كنيد كه ما پيروزيم. به معلمان مسلمان و متعهد همان طوري كه امام فرمودند مدرسه سنگر است، سنگرها را حفظ كنيد.شما معلمان عزيز اميد كشور هستيد. سرنوشت اين بچه‌هاي معصوم به دست شماست. اميدوارم كه خداوند اين توان را به شما معلمان عزيز بدهد كه اين بچه‌ها را در جهت اسلام تربيت كنيد و تربيت شماست كه كشور را از وابستگي فرهنگي نجات مي‌دهد.
وصيت ديگرم به اداره‌هاي دولتي اين است كه مردم را اذيت نكنيد و خود را خدمتگزار به اين اسلام و مردم بدانيد. از كشاورزان و دامداران عزيز مي‌خواهم كه در كار خود جديت بيشتري به خرج بدهند و توليد را به هر قيمت افزايش بدهند تا از وابستگي اقتصادي نجات پيدا كنند. از بازاريان عزيز مي‌خواهم كه آن مردم دور افتاده و بيچاره را در حقشان انفاق كنند، گرانفروشي نكنند. چون ما بايد حيات اخروي داشته باشيم نه دنيوي.
در آخر از همه ملت مي‌خواهم كه پشتيباني خودتان از امام امت خميني كبير و روحانيون متعهد و ديگر نهادهاي انقلاب اسلامي را حفظ كنيد و در صحنه بودن‌تان را عملاً نشان دهيد و بچه‌هايتان را باز نداريد تا اسلام هر وقت احتياج به جوان داشت،بسيج شوند. در ضمن از سپاه مي‌خواهم كه پسرم مهدي را زير چتر فرهنگي خود بگيرد تا در آينده ادامه دهنده راه پدرش باشد.
خداوند پشت و پناه همه شما باشد.